سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :24
بازدید دیروز :3
کل بازدید :15929
تعداد کل یاداشته ها : 16
103/8/26
5:53 ص

با سلام:

نوشته اینده:

اهمیت و درک قدرت فیلم های سینمایی بر مردم و تغیر عقیده انها نسبت به یک اندیشه ای که ما این روزها ان را صهونیسم جهانی می شناسیم  بیانگر دور اندیشی صهونیستها از سال های خیلی پیش در امریکا و انگلیس و کانادا و اورپا شروع شده بود....

نوشته و تحلیل قیلم هالیوودی به نام  ال CID که هالیوود در سال 1340 در امریکا با هنر نمایی دو تن از معروف ترین هنر پیشه های ان زمان در امریکا یعنی چارلزیستون ( charles hesten)و صوفیا لورین (Sophia Loren) ساخته شد تشریح کوتاه این فیلم می تواند با مسایلی روبرو شود که دو دسته کردن مسلمان ها و حمایت اولیه صهیونیستها از مسیحیان را به نمایش یگذارد ولی در سالهای بعد که روابط دوستانه مسیحیان یا یهودیان نثبیت می شود هالیوود با ساخت فیلم هایی حمله به کلیساها و بی احترامی به کشیشک ها و گاها انفجار در کلیساها رادر فیلم های خود را به نمایش می گذارد تا کلا بتواند مسیحیان تند رو و حامی خود را که در عصر حاضر به صهونیسم مسیحی و یهودی تبدیل شده است وکلیساها خالی شده اند و در امریکا از اعتبار افتاده است را نهادینه کند

گرچه نوشته زیر بخشی از یک رمانی است بنام فرار از برلین که به دلایل مختلفی مایل نبستم ان را منتشر کنم.

انچه در زیر می خوانید خلاصه خیلی کوتاه از بخش کتاب فوق است

جوانی نزدیک به 22 ساله در سالهای بعد از شصت ایرانی قولی که به پسر عمویش داده بود که یاهم به امریکا رفته و به ادامه تحصیل بروند داستان شروع می شود که پسر عموی وی به خاطر وضع خوب پدرش که دلار در ان سال 1355 حدودا 35 ریال بود توانست پسرش را به امریکا اعزام کند ولی نویسنده به خاطر نظرلات سیاسی و تغیر روش زندگی و فکری ان زمان نتوانست به پسر عمویش در ان سالها برسد.

اما حدودا هفت سال بعد وی که احساس می کرد دیگر زمان ان فرا رسیده به عهدی که با پسر عمویش بسته بود وفا کند و با فروش همه وسایل خود و کمی هم کمک از پدر و مادر حدودا با 1725 دلار ایران را به سوی ترکیه ترک کرد.

ماجراهای ترکیه و سرگذشت نویسنده که چکونه اتفاق افتاد که وی توانست بعد از سه سال از ترکیه به امریکا برود را شاید در کتاب فرار از برلین بعدها به خوانید ولی انچه مهم است این نکته که چه مسایلی باعث شده بود جوانان ان دوره یا این دوره اکثرا ارزو دارند به امریکا رفته که اکثرا بهانه ادامه تحصیل دارند ولی وقتی به ان سرزمین یا بهتر بنویسم سراب رسیدن به ارزوهای وارد شدن بدون کنکور به دانشگاها و سرزمین خوشبختی را در سر می پرورانند ولی وقتی به امریکا می رسند همه چیز گویی فقط در فیلم های ساخت هالیوود که اکثرا توسط شرکت های صهیونیستی و در بهترین هتل ها که برای مردم تلقین می کنند که این مکانها منازل مردم هستند و هزاران فریبکاری و انواع و شیوه های مخصوص به خود که توضیح انها خارج از این نوشته است.

نویسنده معتقد است بعد از رسیدن به امریکا در سال 1365 با هزاران  مشکلی که هر کس نمی تواند ان مشکلات را تحمل کند خودش را با دنیای دیگر و ان چیزها و قولها و از ان فیلمها در میان ملت امریکا خبری نبود  روبرو می شود.

ما در زمانی که در ایران زندگی می کردیم و فیلم های امریکایی را مشاهده می کردیم که اکثرا در زمان رژیم سابق بوده است در سن نوجوانی و جوانی برای خودمان چه طرح ها و نقشه ها نمی کشیدیم.

نویسنده بعد ازسه سال زندگی در امریکا و با یاد گیری اندکی از زبان انگلیسی که بتواند کمی با مردم گفتگو کند و بتواند به تنهایی به خرید روزانه برود می گوید انچه من در غرب دیدم چیزی نبود که من نمی دانستم زیرا چند بار کتاب جلال ال احمد که بنام در غرب خبری نیست را خوانده بودم ولی حقیقت این بود که من مفهوم و معنی کتاب جلال را نفهمیده بودم حق دارد وی در ان زمان تنها 15 ساله بوده که نمی شود از یک فرد با سن کم انتظار داشت در برابر فیلم های نوشته شده دانشمندان اتاق فکری نظام امریکا جوان 15 ساله جکونه می تواند مسایلی که جلال ال احمد در کتاب در غرب خبری نیست را تشرح میکند  را درک کند.

شاید اگر روزی خداوند لطف کند و زمان و مهلت عمر عطا نماید اگر کتاب فرار از برلین چاپ شود شاید کمی بتواند برای جوانان امروزی کمی یا اطالعات به روز شده ای را انتقال کرده باشد تا جوانان نیز بدانند حقیقتا در غرب خبری نیست البته خیلی خبرها وجود دارد ولی بیرون کشیدن حقایق و پی بردن به ریشه انها برای جوانان بسیار مشکل می تواند باشد. نویسنده می گوید سخنرانیهای مسئولین نظام امریکا و انچه من در فیلم ها دیده بودم و  انچه در خیابانهای امریکا شاهد بودم فرق بین زمین تا اسمان بود احساس می کردم در اوایل به سرم کلاه رفته است چندین ماه مات و مبهوت بودم ولی دانشگاها هستند و لی برای من و همسال من نیستند انها برای بچه های پولدارها می باشند و یا کسانی که می خواهند برای کشورشان خیانت کنند ولی من با خیانت به کشورم هرگز مایل نبودم و نیستم به دانشگاه بروم در انگونه دانشگاها برای من چه علمی را خواهند به انگونه جوانان یاد بدهند  علم جاسوسی یا علم فیزیک یا پزشکی که می دانید در امریکا تحصیل یک ساله در یکی از دانشگاه های درجه سه در رشته پزشکی بالای 12000.00 دلار می باشد ان زمان هر ساعت کار فقط 5 دلار بود که نمی شد ادم شکم خودش را سیر کند تبعض نژادی در امریکا ان روزها غوغا می کرد حال مشاهده می کنید این روزها چه خبر است مردم از ترس دولت امریکا نمی توانند به هم حتی ایمیل بفرستند یا مخالفتی بکنند

متاسفانه مردم امریکا می شود گفت اکثرا ادم های بدی نیستند ولی در میان انها خوک صفت ها  وگرگ صفت نیز پیدا می شوند .

در هر صورت امیدوارم روزی برسد کتاب  فرار از برلین که فرار من از برلین شرقی به المان غربی در اوخر دهه 1362 بوده است را روزی انتشار دهم تا کسانی که امریکا یا غرب را کشورهای معجزه گر یا دنیای زیبایی ها می دانند را از نزدیک و با دلایل شخصی که بیش از سی سال در غرب زندگی کرده و می کنم به شماها تقدیم کنم.

دوستان عزیز در پایان این نوشته خیلی کوتاه یاد اوری میکنم اگر کسانی بخواهند به رقص و شراب خواری کارهای غیر اخلاقی که کلا با فرهنگ اصیل ما ایرانیها مخلفت اشکار دارد بیایند بلی این کارها در غرب و مخصوصا در امریکا فراوان است و از طرف دولت نیز حمایت همه جانبه می شوند تا مردم کار کنند و عصری به میخانه رفته درامد روزانه راخرج تن فروشان و نوشیدن ویکسی و شرابخواری صرف کنند بهترین جا کشور امریکا و دیگر کشورهای غربی ایست ولی اگر کسی بخواهد بدون داشتن کمک مالی کافی به امریکا بیاید و فکر کند روزها کار می کند و شبها درس می خواند این یک سرابی بیش نیست.

امریکا سرزمین بسیار وسیع و سرزمین عجایب تاریخ بشریت است.

البته بستگی دارد فطرت ادمی چه باشد.

نویسنده در سخنانی که با من داشت می گفت در جواب این سئوال که چرا از امریکا رفتی یک جمله گفت که مرا بسیار تحت تاثیر ان جمله قرار داد

* من هر لقمه نانی که به دهانم می گذاشتم احساس می کردم قطره خونی از مردمان ویتنام و کره و ژاپن و ایران و عراق و از کشورهای امریکای لاتین و قاره افریقا را در داخل لقمه خود را احساس می کردم.

به خاطر همان بود که تصمیم گرفتم در سال 1369 از کشور امریکا خارج شوم و از امریکا در همان سال بیرون رفتم.

به نظر نویسنده زندگی کردن تنها خوردن و خوش گذرانی و شکم سیر کردن های روزانه نیست زندگی برای او یک هدیه اللهی ایست که برای  تجلی و رشد عرفانی و فلسفی ان باید زندگی کرد نه برای پر کردن شکم .

زندگی کردن به من در این سرزمین بسیار مشکل شده بود

 با این دیدگاه نمی شود در این کشور زندگی کرد وی ادامه میدهد بعد از سی سال غرب نتوانست فرهنگ خودش را بر منتحمیل یا  غالب کند و مرا مانند یک عروسک در بیاورد که من بازیگر باشم  نه بازی دهنده به بیان دیگر من می خواستم یک انسان مستقل باشم ولی در غرب و امریکا مستقل بودن معنی خود را سالهاست که از دست رفته است یا با بکار گیری طرح های مشخص و معلوم با ساختن فیلم های تاریخی تحریف شده مردم امریکا را فریب داده و می دهند من ان فرد نمی توانستم باشم و فرهنگ غرب نتوانست مرا به خود جذب کند من فرهنگ غرب را از خودم دفع کردم تا ازاد و مستقل زندگی کنم.